قصه ی عشق

ساخت وبلاگ
بخواب دختر زیبای ناخوش احوالمبخواب معنی طغیان بخت و اقبالماز این من به تو معتاد می شود فهمیدبه دست شخص تو صورت گرفته اغفالم!بگو چه شد که فقط نام توست بر لب منهمیشه بوی تو دارد تمام اقوالم؟چه ثروتی است میان دو دست من دستتبه تو خلاصه شده کل مال و اموالمعقاب تیزپرم،آسمان زمین من استولی بدون نگاه تو بی پر و بالم"به کارخانه ی عشقت،حمایت از تولیدبرای بهره وری" شد شعار هر سالم!فقط نه دل که تمایل به چشمتان داردکشیده سمت نگاهت تمام امیالمز سرنوشت، ز تقدیر راضی ام به خداهمین که نام تو باشد به قهوه ی فالممن آنقدر به تو مشغول و فارغ از همه امکه غافلم خودم از حجم جار و جنجالم!چقدر مست لبانت شدم، نفهمیدمگروه محتسبان آمدند دنبالم!دل مرا تو دوباره شبیه «دل» کردیگلیم تیره ی من، پادری پامالممقلّد تو و موهای مشکی ات شده استچه روشن است دلیل سیاهی خالم!«محمد متین میلادی(سلمان)»برچسب‌ها: تا ابد + نوشته شده در  دوشنبه نهم تیر ۱۳۹۹ساعت 1:4&nbsp توسط محمد متین میلادی  |  قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 12:24

فرق دارد این لیالی لحن زینب گفتنتمی رسد این کاروان کم کم به خاک مسکنتابر های نحس می گیرد تمام دشت راتیره می گردد سراسر آسمان روشنتصحنه ها را زودتر میبینی و غم می خوری:«ساعت پر اضطراب بر زمین افتادنتعلقمه،عبّاس،یک پیکر بدون دست و چشمحسرت و درماندگی و خنده های دشمنتتا نفس داری برای حفظ دین می کوشی وآنقدر می جنگی ای آقا! که حتی جوشنت-از رمق می افتد و کفتار ها رم می کنندخار و خاشاک زمین می گردد آخر مامنتهر چه داری وقف این و آن،سرت را یک نفر،خاتمت را یک نفر برد و یکی پیراهنت...اسب ها با نعل تازه انتشارت می دهندکربلا یک لحظه آکنده شد از عطر تنت...می دود دختر به سویی در پی اش یک نانجیببین آتش عمّه جان فریاد می زد:«دامنت!»...»سهم تو از نامه های کوفیان گودال شدتشنه و بی کس تو را کشتند دور از میهنتقرن ها امّا تمام عالم هستی،حسین!روشنی می گیرد از نور منیر مدفنتمحمد متین میلادی(سلمان)برچسب‌ها: ورود به محرم + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۹ساعت 12:47&nbsp توسط محمد متین میلادی  |  قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 12:24

در گوش ما بعد از تولد «یا حسن» گفتنداز شهر پیغمبر،مدینه، از «وطن» گفتندیک عده از طرحی برای ساختن گفتنداز گنبد و گلدسته و نقّاره‌زن گفتنداینگونه شد رویای یک ایوان،حرم،گنبدکم کم برای سینه‌زن هایت پدید آمداینگونه فهمیدیم در دنیا هدف داریملشگر برای جان‌فشانی صف به صف داریمحکم جوازش را ز سلطان نجف داریمدر سر برای این حرم شور و شعف داریمما یک حرم آقا به تو دایٔم بدهکاریمهیهات اگر از این هدف ما دست برداریمشکر خدا که پیشه ی ما هم غلامی شدگمنام در کوی شما فی الفور نامی شدسهم تمام شیعیانت تلخ‌کامی شدوقتی نصیب زایٔرت بی احترامی شداینگونه شد غیرت به جوش آمد لبالب شدرویای احداث حرم،رویای هر شب شددر خواب میدیدم نشستم کنج ایوانتگسترده در صحن و سرایت خوان احسانتپر بود این صحن و سرا از دوستدارانتهر دم صدا می زد کسی: «جانم به قربانت!»زوّار، حیران ضریح و گنبدت،من هم...پیدا نمی‌شد کرد حتی جای سوزن هم!طرح ضریحت واقعا یک طرح زیبا بودبر گرد سقاخانه‌ات بی‌ وقفه غوغا بودزایٔر در ایوانت فقط غرق تماشا بودهمراه هر یک«یا حسن» تحسین زهرا بودقلبم برای چند لحظه التیامی یافتاما در آخر خواب شیرینم تمامی یافت...اما محقق می شود روزی همین رویامی‌بیند این صحن و سرا را چشم یک دنیابا استعانت از مقام شامخ مولاحک می شود بر روی گنبد ذکر یا زهراحرفی نمی‌ماند،پس این ختم سخن باشددنیای ما باید فقط «دار الحسن» باشد...«محمد متین میلادی(سلمان)» برچسب‌ها: یا غریب مدینه + نوشته شده در  شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۹ساعت 15:39&nbsp توسط محمد متین میلادی  |  قصه ی عشق...
ما را در سایت قصه ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmmqs بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 12:24